Bale-khiyal

Bale-khiyal

خاطره نویسی با نام مستعار ماه بانو/هرنوع کپی ممنوع
Bale-khiyal

Bale-khiyal

خاطره نویسی با نام مستعار ماه بانو/هرنوع کپی ممنوع

یاد داشت های یک معلم.

 
 یادداشتهای یک معلم

 
 - خدایا چقدرخوب و قشنگه وقتی که یه معلم شاگردایی داره که دوستش دارن!

ولی بعد ازمدتی طوری میشه که اون معلم ، شاگرداشو 

 - بیش از اونی که دوستش دارن - دوست داشته باشه!
 
@ درست مثله خودت که وقتی بنده هات ْدوسِت دارن ، تو اونا رو بیشتر دوست داری!
 
                        ***********************************
- خدایا چقدر قشنگه وقتی معلمی تو ذهنش دانش آموزاش را مرور می کنه وبه یاد میاره!!

حتی پس از مدتها که ممکن است اونارو فراموش کرده باشه!!

بی آن که خود آنها هم بدونند!
 
@ درست مثل تو که بدون اون که بنده هات بدونن  همه ی اونا روتولیست بنده هات مرور 
 
میکنی وهیچ کدوم را از قلم نمیندازی!

با این تفاوت که تو هیچ وقت حتی بدترین بنده هاتو هم فراموش نمی کنی!!
   
                       ***********************************
- وچقدر قشنگه که معلم ، موقع امتحان به فکر همه دانش آموزاش  - چه قوی و چه ضعیف
 
وچه متوسط  - هست !

و چه بسا بیشتر دلش برای شاگردای ضعیف شور بزنه و نگرانشون بشه

ویه جورایی هواشونو بیشتر داشته باشه! 

همیشه منتظر وامیدوارجبران اوناست!
 
@ دقیقا عین تو که هرکسی را متناسب با ظرفیتش امتحان میکنی 

اما همیشه هوای بنده های ضعیفتو داری ،و دلت براشون شور میزنه !

منتظری که به سوی تو برگردند و تو بندگی با نمره خوب قبول بشن!

چرا که اله العاصینی! 
 
                               ********************************
- چه خویه که معلم به همه دانش آموزاش به یک چشم نگاه کنه وبینشون تبعیض نذاره!

اما به تفاوتهاشون توجه کنه!

چرا که ازنظر یک معلم درسته که همه مثله همن

اما دانش آموزمؤدب وبااخلاق ووظیفه شناس بابقیه فرق میکنن !

اونا میشن قشنگترین دانش آموز !
 
و هم بیشتر مورد توجه ومورد توقع قرار می گیرن !
 
@ درست مثل تو ای خدای عادل وحکیم ومهربان که فرمودی: 
 
((ما شما را از یک زن ومرد آفریدیموشمارا قبیله قبیله قرار دادیم تااز یکدیگربازشناخته شوید 
 
ولی بهترین شما باتقواترین شماست ))

واین گونه بهترین هایت یعنی خداترس ترینها که 
 
همان راهنمایان بشریتند در راس قرار گرفتن!

 وبقیه به میزان نزدیکی به آنان مورد توجه توان!!
 
                         ************************************
 
خداجونم شکرت که معلمم کردی تا کمی به عشق تو به بنده هات پی ببرم

هر چی باشه تو اولین معلمی!!!

پاورقی!!!
ارسالی از طرف مهناز جون

چقدر خوبه که یه معلم با وجودی که بین دانش آموزاش هیچ تبعیضی قائل نمیشه

،اما جوری رفتار میکنه که هردانش آموز به تناسب موقعیت خودش معنی اون رفتار

 رو کاملا درک میکنه!

 وفکر میکنه معلمش فقط با اون بوده!
************

چه خوبه که یه معلم انقدر دانش آموزشو میشناسه که فقط با نگاه تو چشمهای

دانش آموزش میفهمه که اون چه حالی داره!
***********

چه خوبه که یه معلم انقدر مهربونه که وقتی دانش آموزش به حدی حالش بده که از دنیا سیر شده، 

فقط با درآغوش گرفتن معلمش آرامش پیدا میکنه!
**********

چه خوبه که یه معلم انقدر رابطه دلش با دل دانش آموزش قویه که حتی اگه اون

 دانش آموز رو نبینه و چیزی ازش نشنوه، میفهمه تو چه اوضاعی قرار داره!

*********

چه خوبه که آدم یه معلم داشته باشه که همه ی زندگیش باشه و از همه چیز و همه کس براش عزیزترباشه!

********
چه خوبه که آدم یه معلم داشته باشه که غیر از وجودش هیچی دیگه ازدنیا نخواد!

********

چه خوبه آدم یه معلم داشته باشه که همه بدی هاش رو ندیده بگیره!

 و حتی وقتی دانش آموزش با همه بدیهایی که کرده،

 میگه کاش یه روز اونی بشم که میخواهید، معلمش در حالی که مثل

 همیشه همه بدیهاش رو ندید گرفته، جواب بده "

 الانم همونی که میخوام هستی " 

**********

آره خیلی خوبه که خدا بهترین هدیه ای که به یه بنده ی تنهاش میده، 

یه معلم خوب و مهربونه که وقتی اون بنده دلش میخواد یه وقتایی خدا

 حضوری و جسمانی و فیزیکی پیشش باشه وبغلش کنه، میره پیش معلمش

 که براش حکم نماینده خدا رو داره و اونو محکم درآغوش میگیره و چنان آروم میشه که

انگار تمام انرژی های منفیش منتقل شده..............

********

آره! خیییییییلللللی خوبه! خیلی!

یه معلم خوب و مهربون و دوست داشتنی ازهمه چی بهترهههههههههههه

عمه ی خیاط یا دکتر!!

عمه ی خیاط یا دکتر!!!

سالهای آخر دبیرستان اولین نوه ی خونواده ی ما به دنیا اومد!!
یه دخترکوچولو ودوست داشتنی!!
خدای من ! عمه شده بودم!!
نمی دونستم طعم عمه شدن اینقدر شیرینه!
نرگس جون خواهر عزیزم که از من کوچک تر بودن مثل من عاشق ریحانه بودن!!
  • ایشون یک سال بعد از دوره ی ما که درس طرح کاد برا بار اول جزو برنامه ی درسی
شده بود،توی مدرسه  با علاقه تموم خیاطی رو کم وبیش یاد گرفتن!!
با وجود ریحانه جون نرگس هرجا تکه پارچه ای پیدا می کردن براش لباس می دوختن!
نرگس جون خیلی روحیه ی ملایم وآرومی داشتن یعنی خیلی صبوروباحوصله بودن
به طوری که بچه هاکنار ایشون خیلی احساس آرامش می کردن!
ریحانه حدود سه ساله شده بود واز اونجایی که خیلی به نوشابه علاقه داشت همیشه 
برا خریدن وخوردنش با مامانش چونه می زد!
یه روز که با مامانش میره نوشابه بخره تو راه برگشت درحالی که شیشه ی نوشابه
دستش بود ، بدو بدو می کرد که زمین خورد و شیشه تو دستش شکست!
دستش بریده بود ونیاز به بخیه داشت
ریحانه رو برا بخیه وپانسمان به درمونگاه می برن!
مامان ریحانه براش توضیح داد بودن که باید دستت رو آقا دکتر بدوزن!!!
اگه دختر خوبی باشی و داد وبیداد نکنی اصلا دردت نمیاد!!
ریحانه گریان به درمونگاه رسید 
همین که چشمش به دکتر افتاد جمله ای گفت که همه به خنده افتادن!!!
طفلکی درحالی که فریاد می زد و اشک می ریخت با همون زبون شیرین وبچه گونه
می گفت :
دستمو باید عمه م بدوزه!!!
دکتر با تعجب پرسید:
عمه این بچه دکتره اونوقت آوردینش پیش من؟؟!!
مامان ریحانه جواب داد :
آقای دکتر عمه ش چون خیاطن  ولباسهای قشنگ براش می دوزن ،
ریحانه فکرمی کنه می تونن دستشون رو هم بدون اینکه درد داشته باشه ، بدوزه!!!!

این یک خاطره ی به یاد موندنی برا همه مون به خصوص خود ریحانه شده 
حتی تو دوره ی تحصیل زنگ انشا این خاطره رو توکلاس خوند ونمره ی خوبی
هم گرفت!

ای کاش با بزرگ شدن بچه ها پاکی دلشون هم بزرگتر بشه!!!